کلود ولگرد نوشته ویکتور هوگو
ترجمه محمد قاضی
فکر می کنم همه ما ویکتو هوگو را از کتاب بینوایان ، بهتر بگویم از فیلمی که بر اساس این کتاب ساخته شده است می شناسیم؛ و اگر کسی این فیلم را به خاطر نیاورد کافی است نام کوزت برده شود تا آن را به خاطر آورد. اما مطمئنا خالی از لطف نیست اگر پیش از معرفی کتاب کلود ولگرد وی که به دست مترجم توانا محمد قاضی ترجمه شده است چندی درباره وی سخن گوییم.
وی (1802-1885) یکی از نویسندگان رمانتیک فرانسوی است که علاوه بر رمان، آثاری نیز در زمینه شعر و تأتر دارد. ویکتور هوگو روح آزادی خواهی داشت و اکثر نوشته های او در حمایت از افراد تنگدست است.
آنچه که برای معرفی این کتاب لازم است تأکید بر این مسئله است که هوگو در قرن نوزدهم یعنی 150 سال پیش، مخالف حکم اعدام بوده است. حتی در آوریل تا دسامبر سال 2006 در بیست و پنجمین سالگرد حذف حکم اعدام در فرانسه، در متزل تویسنده آثار نقاشی وی، در جهت مبارزاتش علیه حکم اعدام به نمایش درآمد که در زیر یکی از نقاشی های وی آورده شده است.
وی در سخرانی معروف خود در مجلس شورای ملی، در جهت حذف حکم اعدام، که به دلیل فرصت کم تنها چکیده ای از آن را برایتان نقل می کنم این مطلب را به وضوح بیان کرده است. « .... آقایان این امر (حذف حکم اعدام) بی شک روزی تحقق خواهد یافت. تخفیف مجازات یکی از اصول مهم و جدی توسعه است. قرن هجدهم افتخار حذف مجازات شکنجه را در خود دارد و قرن نوزدهم مجازات مرگ را بر خواهد چید....» ویکتور هوگو نه تنها از راه سیاسی بلکه بیشتر از راه هنر به مبارزه پرداخته است به طوری که دو کتاب وی به نام های آخرین روز یک محکوم و کلود ولگرد که هر دو به زبان فارسی ترجمه شده است همچون یک نویسنده متعهد سعی کرده خواننده را به فکر فرو دارد. به نظر من در هر دوی این کتب بیشتر از آن که ادبیات وی مورد توجه قرار گیرد، روح انسان دوستی هوگو تجلی می یابد.
در قرن حاضر تعداد کسانی که اعدام را حق می دانند و از آن دفاع می کنند کم نیستند. و این مطلب روح آزادیخواهانه و انسانی هوگو را به نمایش می گذارد. من نمی دانم آیا 150 سال پیش در ایران نیز کسی چنین می اندیشیده است یا خیر؟ اگر شما کسی را می شناسید خوشحال خواهم شد در قسمت نظرات آن را بیان کنید.
همان طور که پیش تر گفتم این کتاب در اصل کتابی است برای آن دسته از انسان هایی که از حال محکومین به اعدام هرچند که دست به جنایتی زده باشند بی خبرند. مثل تمام کتابهای هوگو در این کتاب نیز مجرم مقصر نیست بلکه این جامعه است که مجرم به بار می آورد. از پنجره ای دیگر به مجرم می نگرد و ما را وادار می کند که با خود بیندیشیم که شاید اگر در شرایط این مجرم بودیم و به دست شرایط، تجربه ها و درنتیجه آموزش هایی همچون او داشتیم به همین نقطه می رسیدیم.
وی اعدام را قتل دیگری معرفی می کند، قتلی قانونی. در صفحه 25 کتاب می گوید « این اشخاصند که در کمال خونسردی و بی اعتنایی و به حکم قانون و مقررات و تشریفات و به خاطر خیر و صلاح عمومی مرا خواهند کشت، آه؛ ای خدای بزرگ!» و در جای دیگری می گوید «دریغا؛ در این امر به هیچ وجه گناه از شخص من نیست بلکه از نفس مسموم فردی محکوم به اعدام است که همه چیز را پژمرده و فاسد می سازد.»
در جای دیگری از کتاب درحالی که راوی محکوم مشغول خواندن یادگاری های روی دخمه خود است می گوید «...جای دیگر تصویر شب کلاه آزادی را بر سنگ نقر کرده و در زیر آن نوشته ا ند: جمهوری، امضاء بوری. "بوری" یکی از افسران جزء چهارگانه لاروشل بود. بیچاره جوان بدبخت! به راستی که عمل این جلادان از اینکه مردم را به نام مقتضیات سیاسی و به جرم اینکه فکری داشته و خواب و خیال خوشی در سر می پرورانده اند دچار حقیقت وحشتناکی به نام گیوتین می کنند. چقدر وحشت انگیز و شرم آور است.»
متن تو خواندم بسیار خوب بود .منتظرم از بقیه نویسنده ها هم بنویسی.