می‌شنوم بی‌آنکه قضاوت کنم

ادبیات، معرفی کتاب، نقد کتاب، به اشتراک گذاشتن نظرها

می‌شنوم بی‌آنکه قضاوت کنم

ادبیات، معرفی کتاب، نقد کتاب، به اشتراک گذاشتن نظرها

من بی تو چه معنی می دهد؟

من بی تو قادر به چه کاریست؟

من بی تو آیا دوباره جسارت پرواز را خواهد داشت؟

من بی تو آیا دوباره شوق زندگی را خواهد یافت؟

می اندیشم به مایی که بی تو من می شود

مایی که بی تو تنها می شود

و غمی که با دیگر نبودنت

خنده هایم را می دزدد

می اندیشم آیا دستهای ما

جدا از هم

نیز

قادر به تکان دادن این کوه ها هست؟

اکنون من بی تو

چه غریبانه

برای دوباره ما شدن

بارهاوبارها از خود گذشته ام

سالهاست که در این جنگل

بی تو

برای ماندن با تو

جنگیده ام.

و تورا همچون آب زلال چشمه سار

از میان صخره های وجودم گذرانده ام

شاید که با تو من نیز

آسمانی باشم پر ستاره و ابر

من بی تو باز به ما می اندیشم

مایی که قادر به پیمودن آسمانهاست

مایی که دست سردو نامهربان شکنجه

میانمان آشیانه نمی سازد

و قدرت

با گامهای سنگینش

قادر به ویران کردن قلب نیست.

مایی که اگر تو نباشی

سست تر از برگ زرد پاییزی

بر روی شاخه ی خشک تک درخت باغ است.

آه که من بی تو

چگونه از مبارزه

دیگر سخنی به میان آورم

0000000000000000000000000

روزی پنجره را باز خواهم کرد

به آسمان خواهم نگریست

تو آنجایی در وسط آسمان

تکه های ابر قادر به پوشاندنت نیست

حتی حالا که پنجره بسته است

به درون راه می یابی

می شنوم

صدای سایش بالهایت را به پنجره می شنوم

حس می کنم

گرمای پرخروش نفسهایت را برروی تنم

تو اینجایی بی آنکه پنجره را بگشایم

به درون راه یافتی

بالاخره پنجره را باز خواهم کرد

کی؟

نمی دانم

اما باز خواهم کرد

هرچند برای تو همیشه راهی هست

حتی زمانی که درزها را کور کردم

یا پرده ای سیاه بر تو پوشاندم

با خود اندیشیدم

اکنون چگونه به درون خواهی آمد؟

باز اینجایی

نمی توانم تورا بیرون کنم

تقلایم بی فایده ست

بین ما من نیست

هیچ حایلی بین دستهای ما نیست

میان ما هیچ میانی نیست

بالهایم را باز می کنم

بالهای درخشانم را

از تو پنهان نمی کنم

دستی پنجره را باز کرده

منظره

از افق تا کرانه های آسمان

پنجره ی باز

اما با کدامین دست؟

دستت را می گیرم

با تو خواهم جنگید

تا اوج تا عشق

تا خویشتن

دست ما پنجره ها

باز می کند.