من بی تو چه معنی می دهد؟
من بی تو قادر به چه کاریست؟
من بی تو آیا دوباره جسارت پرواز را خواهد داشت؟
من بی تو آیا دوباره شوق زندگی را خواهد یافت؟
می اندیشم به مایی که بی تو من می شود
مایی که بی تو تنها می شود
و غمی که با دیگر نبودنت
خنده هایم را می دزدد
می اندیشم آیا دستهای ما
جدا از هم
نیز
قادر به تکان دادن این کوه ها هست؟
اکنون من بی تو
چه غریبانه
برای دوباره ما شدن
بارهاوبارها از خود گذشته ام
سالهاست که در این جنگل
بی تو
برای ماندن با تو
جنگیده ام.
و تورا همچون آب زلال چشمه سار
از میان صخره های وجودم گذرانده ام
شاید که با تو من نیز
آسمانی باشم پر ستاره و ابر
من بی تو باز به ما می اندیشم
مایی که قادر به پیمودن آسمانهاست
مایی که دست سردو نامهربان شکنجه
میانمان آشیانه نمی سازد
و قدرت
با گامهای سنگینش
قادر به ویران کردن قلب نیست.
مایی که اگر تو نباشی
سست تر از برگ زرد پاییزی
بر روی شاخه ی خشک تک درخت باغ است.
آه که من بی تو
چگونه از مبارزه
دیگر سخنی به میان آورم
0000000000000000000000000
روزی پنجره را باز خواهم کرد
به آسمان خواهم نگریست
تو آنجایی در وسط آسمان
تکه های ابر قادر به پوشاندنت نیست
حتی حالا که پنجره بسته است
به درون راه می یابی
می شنوم
صدای سایش بالهایت را به پنجره می شنوم
حس می کنم
گرمای پرخروش نفسهایت را برروی تنم
تو اینجایی بی آنکه پنجره را بگشایم
به درون راه یافتی
بالاخره پنجره را باز خواهم کرد
کی؟
نمی دانم
اما باز خواهم کرد
هرچند برای تو همیشه راهی هست
حتی زمانی که درزها را کور کردم
یا پرده ای سیاه بر تو پوشاندم
با خود اندیشیدم
اکنون چگونه به درون خواهی آمد؟
باز اینجایی
نمی توانم تورا بیرون کنم
تقلایم بی فایده ست
بین ما من نیست
هیچ حایلی بین دستهای ما نیست
میان ما هیچ میانی نیست
بالهایم را باز می کنم
بالهای درخشانم را
از تو پنهان نمی کنم
دستی پنجره را باز کرده
منظره
از افق تا کرانه های آسمان
پنجره ی باز
اما با کدامین دست؟
دستت را می گیرم
با تو خواهم جنگید
تا اوج تا عشق
تا خویشتن
دست ما پنجره ها
باز می کند.