می‌شنوم بی‌آنکه قضاوت کنم

ادبیات، معرفی کتاب، نقد کتاب، به اشتراک گذاشتن نظرها

می‌شنوم بی‌آنکه قضاوت کنم

ادبیات، معرفی کتاب، نقد کتاب، به اشتراک گذاشتن نظرها

عید قربان 90

عید قربان امسال خیلی بد بود چون حال من بد شد. ولی در تمام مراسم شرکت کردم. مادر بزرگ من یک گوسفند چاق و چله خرید و دایی 21 ساله و برادر 25 ساله من قربانی و نذری پخش کردند. من گوشت را پخش می کردم. ما به چند نیازمند پخش کردیم. وقتی من نذری را به فقیری دادم ، او گفت : تو و پدر و مادرت شکم بچه‌های  مرا سیر کردید انشالله تو کارت به اینجاها نکشد ، مرا دعا کن، من تورا دعا می کنم توهم مرا دعا کن.
من به همین دلیل حالم بد شد. چون من یک ساعت به زندگی او فکر کردم و خودم را جای پسرهای او گذاشتم و از آن به بعد به پدر و مادرم احترام بیش‌تری گذاشتم. چون از جمله زیبای او به خوبی درس گرفتم.


نویسنده : آیدین

تاریکی

تاریکی



من از شب نمی‌ترسم

از درد و دخمه‌ی در مرداب،

از جغد شوم لب دیوار،

از کفتارهای خفته در آفتاب،

من از هیچ می ترسم،

من از هیچ می ترسم.

من عاشق

من بودم و باران 

در آن شبهای سرد تنهایی 

چای، سیگار 

خاکستر  ِ پیر 

نشسته بر رخسار


و تو 

چنان بی من 

در آغوش زمان پروانه زدی 

که آواز پُر قهر ِ بال هایم را  

نشنیدی.

معرفی آموزشگاه تخصصی موسیقی ویژه معلولین

آموزشگاه موسیقی مهرآئین

(اولین آموزشگاه تخصصی ویژه افراد کم توان(معلول))

با مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی  

با مشاوره رایگان

   توسط مدرسان مجرب ، اساتید دانشگاهی و هنرستان موسیقی 

اتوبان چمران شمال، بالاتر از پل نصر،جنب پمپ بنزین،کوی پروانه،خیابان سوم پرنده، کوچه 16،شماره 3

تلفن:88003193. 88006516 -فاکس: 88639921  

با مدیریت یاشار خدائی

عکسی از بندر انزلی







کاری از مروارید کشاورز برگرفته از سایت http://mk.cgfaces.com

عکسی از لاهیجان




کاری از مروارید کشاورز برگرفته از سایت http://mk.cgfaces.com

مصاحبه



مصاحبه ویژه روزنامه لِست رپوبلیکن (شرق جمهوری) L’EST REPUBLICAIN  با ژان ماری گوستاو لوکلزیو، برنده جایزه نوبل ادبی

ترجمه خودم


 

جایزه ادبی 2008 به ژان ماری گوستاو لوکلزیو، نویسنده فرانسوی به خاطر آثارش، «نویسنده‌ی سبک‌هایی نو، ماجراجویی‌های شاعرانه، خلسه نفسانی و کاشف بشریت در ماورا و زیر تمدن حکم‌فرما» اهدا گردید. میشل واگنر Michel VAGNER ، در سالن انتشارات گالیمار، یک روز پیش از اعلام جایزه نوبل، با وی به گفتگو نشسته است.

 

پنجنشنبه 18 شهریور ماه، آکادمی سوئد اعلام کرد که جایزه نوبل ادبی 2008 به نویسنده فرانسوی، ژان ماری گوستاو لوکلزیو ، نویسنده ای «با سبکی نو» اهدا می گردد. آکادمی دلیل اهدای این جایزه را این گونه اعلام داشت: چراکه وی «نویسنده‌ی سبک‌هایی نو، ماجراجویی‌های شاعرانه، خلسه نفسانی و کاشف بشریت در ماورا و زیر تمدن حکم‌فرما» است. لوکلزیو 68 ساله، سال ها است که در محافل ادبی سوئد، یکی از نوسندگان محبوب به شمار می رود. در ماه ژوئن گذشته جایزه ادبی Stig Dagerman  سوئد را از آن خود کرده بود. این جایزه ماه اکتبر، در استکهلم به وی اهدا می شود. وی در 13 آوریل سال 1940 در نیس به دنیا آمد. خانواده وی اهل بروتنی فرانسه بودند که به جزیره موریس در قرن هیجده مهاجرت کردند. لوکلزیو یکی از نامداران ادبیات زبان فرانسه به شمار می رود. وی همچنین، در سال 1963، وقتی تنها 23 سال سن داشت، جایزه رونودو را به خاطر اثر خود به نام صورت جلسه «Le procès-verbal» از آن خود کرد. لوکلزیو در 10 دسامبر چکی بالغ بر 10 میلیون کرون سوئد معادل 1.02 میلیون یورو دراستکهلم دریافت می کند. و اما گفتگوی وی با میشل واگنر:

 

«به چه کسی نویسنده بزرگ می گویند؟»

 

لوکلزیو دوباره این پرسش را از خود می پرسد و سپس پاسخ می دهد: من از مودیانو (Modiano) کوچکترم

 

 

ادامه مطلب ...

درآمدی به فکر نو در فلسفه





فلسفه فیلسوف

در آمدی به فکر نو در فلسفه

نوشته دکتر ابراهیم تدین


این مقاله پیش از این در مجله رودکی به چاپ رسیده است


روند خلاقیت در فلسفه، مستلزم اندیشیدن بر اساس خرد و عقل است. ادراک عقلی انسان در پی تأثیرات جهان خارج بر ذهن، صورت می‌گیرد. حتی در جایی‌که فیلسوف فکری را ابداع می‌کند که به گمان خودش از مرزهای عین نمایی فراتر می‌رود، در واقع کاری نمی‌کند، بجز تجدید سازمان و بازآفرینی اجزای تشکیل دهندة آن کلی که ما به آن واقعیت می‌گوییم.

حدود توانایی خرد و عقل انسان چقدر است؟ و تا کجا می‌تواند به حقایق و واقعیت‌ها دسترسی پیدا کند؟ هرچند تحلیل جدی خرد در غرب از کانت1 شروع می‌شود ولی سیر آن به قبل از کانت برمی‌گردد.

گویا هگل2 گفته بود: برای فیلسوف شدن، نخست باید پیرو اسپینوزا3 شد، که ویل دورانت می‌گوید: برای فیلسوف شدن نخست باید پیرو کانت شد. ولی ظاهراً نمی‌توان یک مرتبه پیرو کانت شد، زیرا در فلسفه و سیاست خط مستقیم میان دو نقطه طولانی‌ترین فاصله است نه کوتاه‌ترین4.

زمانی که فرانسس بیکن5 نوشت: «علوم برجای متوقف مانده است و کوچکترین پیشرفت با ارزشی در راه انسانیت به وجود نیاورده است... سنت و روش مدارس پیروی از استادان است نه پرورش مخترعان و کاشفان - آنچه در ساحت علوم می گذرد، دور خود گردیدن و برگشتن به نقطة اول است...6 پایان فلسفة اسکولاستیک(مدرسه‌ای) سرآغاز فلسفة مدرن (نو) است هدف عمده‌ای، بیکن در آن هر گونه معرفتی است که تشکیل یک نظام فکری می‌دهد و در معرض هیچ نوع آزمون تجربی قرار نمی‌گیرد. لبة تیز تیغ او به استنتاج از قیاسات کلی بر می‌گردد:

   


ادامه مطلب ...

عکسی از آستانه




کاری از مروارید کشاورز برگرفته از سایت http://mk.cgfaces.com

عکسی از شمشک




کاری از م. ک. برگرفته از سایت http://mk.cgfaces.com

عکسی از ساری




کاری از م. ک. برگرفته از سایت http://mk.cgfaces.com

انسان شناسی جنسی

باور های جنسیتی در محتوای کتاب های درسی

نوشته افسر افشار نادری

برگرفته از سایت آقای دکتر ناصر فکوهی http://anthropology.ir

arton8176.jpg

  

از زمانی که آموزش و پرورش به صورت رایگان، اجباری و همگانی به عنوان بخشی از راهبردهای توسعه در بیشتر کشورهای جهان معرفی و اجرا شده است، محتوای منابع آموزشی نیز به عنوان یکی از مهمترین و حساس ترین مباحث دربرنامه ریزی درسی مورد توجه قرار گرفته است.

درمیان مجموعه عناصر تشکیل دهنده برنامه درسی ، محتوا جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است، تا آنجا که بسیاری برنامه درسی را معادل محتوا می پندارند. هم اکنون درکشورما نیز این حساسیت از دوجنبه قابل توجه است . یکی ظهور تفکر" مهندسی اصلاحات در آموزش و پرورش " و دیگری " وجود نظام تعلیماتی متمرکز حتی در تدوین کتب درسی" که جنبه دوم تقریبا تمام عوامل آموزشی را براساس محتوای آن تعیین و اجرا می کند.
دراین میان محتوای کتابهای دوره ابتدایی اهمیتی دو چندان پیدا می کند. زیرا منشا بسیاری از نگرش ها و باورهای جنسیتی انسان ها ناشی از تفکری است که از بدو تولد در خانه و درادامه از طریق کتاب های درسی به آنان القا می شود .به عبارت دیگر محتوای کتب درسی محرکی است محیطی که می تواند در میزان موفقیت یا عدم موفقیت باورهای جنسیتی دانش آموزان اعم از پسر یا دختر موثر باشد. آیا تصاویری که درکتب دوره ابتدایی نمایش داده شده اند موجب ایجاد باورهای مثبت جنسیتی در دانش آموزان ما بر حسب جنسیت آنان نمی شوند؟
از انجا که تصاویر به سبب دریافت سریع و سهولت ذهنی در رمزگردانی معانی پنهانی به معانی آشکارارزش بالقوه ای در ایجاد نگرشها و باورها دارند، با این پیش فرض که هریک از تصاویر مندرج در کتابهای درسی درذات خود به منظور ایجاد تغییردر دانشها، نگرشها و توانش های دانش آموزان آورده شده اند و این تغییرات در بلند مدت منجر به رفتارهای مطلوب آنان می شود که درآنان اعتقادی را به وجود می آورد که یک زن و مرد چگونه باید باشد ، که در تحلیل محتوای تصاویر باید گفت از لحاظ کیفی نیز محتوا به نفع دختران نیست و نمی تواند باورهای مثبت جنسیتی را در آنان ایجاد کند.
 اگر بپذیریم که هر فردی اعم ازپسر یا دختر باید در خانواده احساس " بودن" و تعلق داشتن به وی دست دهد تا نقشهای جنسیتی خود را باور و خوب ایفا کند، به این نتیجه می رسیم که یکی از راههای ایجاد این نکته دردانش آموزان این است که در متون کتب ، آنان را به عنوان فرزند خانواده معرفی کنیم. اما در سراسر کتابها سهم دختران بسیار ناچیز است و غالبا فرزند اول پسراست. ره آورد جایگاه دختران در کتابهای درسی ابتدایی به جای بودن ، ایجاد احساس نبودن است و این نبودن در عین بودن همیشه در وجود انسان وحشت می آفریند و احساس هیچ بودن در عین بودن فیزیکی ، ضربه های جبران ناپذیری را درانسان به وجود می آورد و اگر این انسان دخترانی باشند که از دامان آنان مردان نیز پرورش یابند بی شک با این روند ، هرگز از طریق محتوای کنونی کتابهای درسی راه توسعه هموار نخواهد شد. یکی دیگراز نکاتی که دختران و پسران از همان روزهای خروج از خانه و ورود به اجتماع بزرگتر یعنی مدرسه باید به آن برسند این است که دیگران را دوست بدارند و دوست داشته شوند تا در آینده در کنار دوستی ها و الفت ها بتوانند کشور خویش را آباد سازند.
معمولا شمار زنان و مردان جوامع گوناگون تفاوت قابل توجهی با یکدیگر ندارند بطوری که شاید عبارت نیمی از انسان های هر جامعه را زنان تشکیل می دهند، مصطلح ترین پنداری باشد که درباره کمیت زنان  جوامع مختلف دراذهان مردمان وجود دارد. اما به نظر می رسد واقعیت این موضوع از لحاظ کمی و کیفی در کتاب های دسی چیز دیگری است.
توسعه فرایندی است هدف دار که به وسیله انسان آغاز می شود و هدف آن بهبود شرایط زیستی برای همگان است و باید کلیه جنبه های گوناگون زندگی یعنی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و ... را در بر گیرد.درحالی که با این تبعیض آشکار که درباورهای جنسیتی دختران ایجاد می کنیم نه می تواند با کارهایی چون خیاطی، پخش غذا... آن هم محدود به خانه ، به افزایش درآمد سرانه اضافه کنند و نه با بیماری های متعدد که در طول کتاب دختران به ان مبتلا می شوند می توانند امید به زندگی خود را افزایش دهند و نه شاخص های بهداشتی را.
اگر در گزینش کلمات در فارسی پایه اول محدودیت داریم، اما در پایه ای دیگر این محدودیت از بین می رود زیرا هم کلیه حروف خوانده شده اند و هم از لحاظ روانشناسی دانش آموزان در حال تکاملند. پس توصیه میشودبا تلملی دقیق" فرهنگ توسعه" را در لا به لای متون بگنجانیم بطور مثال در فرهنگ توسعه، کار ، پس اندازو ... وقت ارزش دارد، اما در تمامی کتابها این مطالب بسیار سایه ای و کمرنگ منعکس شده اند.
تا کی می خواهیم همیشه راست گفتن را در قالب " چوپان دروغگو" ترویج کنیم؟ و سه نسل بخوانیم که آن مرد است و آن مرد اسب دارد...
نابرابری بین تصاویر دختران و پسران درکتاب های درسی بسیار بارز است ، اما واقعیت این است که محدود کردن واقعیت ها برای کودکان ما به نفع هر یک از دو جنس، زیان بار است و جامعه را متحول نمی سازد و برای این تحول باید در تدوین کتابها از نقاشان متعهد و کودک شناس و روانشناس استفاده کنیم تا تصاویر آمیخته ای از علم و هنر باشد و قصه های نو و جذاب و متناسب با زمان حال را در کتابهای درسی بگنجانیم.    

عکسی از چالوس




کاری از م. ک. برگرفته از سایت http://mk.cgfaces.com

عکسی از داراباد




کاری از م. ک. برگرفته از سایت http://mk.cgfaces.com

عکسی از شمال ایران





عکاس م. ک. برگرفته از سایت http://mk.cgfaces.com

عکسی از کویر ایران




کاری از م. ک. برگرفته از سایت http://mk.cgfaces.com

کارتون بالا یا همان Up



کارتون "بالا" یا همان "UP"

ساخته شرکت والت دیسنی

 

یکی از زیباترین کارتون هایی که تا کنون دیده ام کارتون "بالا" است. این کارتون نه تنها از نظر تکنیک، موسیقی و شخصیت هایش بی نظیر است بلکه از حیث انتخاب دیالوگ ها، میمیک صورت ها و نام شایسته اش، فوق العاده است.

 

داستان، ماجرای پسری است که قهرمان زندگیش مردی است ماجراجو و آرزو دارد همچون او شود. بر حسب اتفاق با دختری به نام الی آشنا می شود که همچون او فکر می کند و آرزو دارد خانه ای در بر فراز بهشت گمشده داشته باشد و....

 

باید اعتراف کنم وقتی الی وارد داستان شد بسیار خوشحال شدم چون فکر کردم بالاخره شخصیت اصلی کارتونی که برای بچه هاست (زمانی که شخصیت و ناخودآگاه انسان شکل می  گیرد) ، یک زن است و نقش او دیگر حاشیه ای و همچون هزاران کارتون همچون سیندرلا که خوشبختی و تکامل خود را در کنار یک مرد می یابد، نیست. خوب باز هم اشتباه می کردم و الی تنها دلیل به وجود آمدن ماجرای داستان شد و خود او به حاشیه کشیده شد. البته باید منصف باشم و بگویم جایگاه و نقش زن در این کارتون بسیار پیشرفت کرده  اما نه به آن اندازه که زنان جهان تلاش می کنند. با آرزوی آن که روزی جنبش فمینیستی جهان بیشتر به مسئله تعلیم و تربیت غیر مستقیم کودکانمان اعم از دختر و پسر در سنینی که سرشتشان شکل می گیرند، باشند اعتراف دیگری می کنم و اینکه این مسئله فمینیستی اصلا از علاقه من به این کارتون زیبا نکاست.  اگر این کارتون را دیده باشید حتما متوجه شده اید که حالت صورت شخصیت ها با بیننده ارتباط برقرار می کند و پیغامی را می رساند. در قسمتی که مدیر یک پروژه ساختمانی می خواهد پیرمرد را از خانه اش بیرون کند به صورتش دقت کنید، هیچ چهره ای ندارد و تنها از چند خط ساده تشکیل شده است و گویی اصلا آدم نیست. کسی که به دیگری نمی اندیشد و تنها و تنها به منافع خود فکر می کند تنها سایه ای است از انسان.

در این داستان تنها خانه ی پیرمرد نیست که با بادکنک ها بالا می رود بلکه عشق الی، پیرمرد را تا بدانجا بالا می برد که او تمام خاطراتش، یعنی همه چیزش را به دور می ریزد و خود را به خطر می اندازد تا جان پرنده ی پسر بچه ای به نام راسل را نجات دهد. عشق الی به او عشق به تمامی هستی و درنتیجه آرامش را هدیه می کند. به نظر من در آن صحنه که پیرمرد یادداشت الی را در خاطرات سفرهای ماجراجویی الی می خواند (که یکی از زیباترین بخش های داستان است) خود در دریاچه عشق غرق و از نو زاده می شود و این بار خود تمامی عشق می شود.

راسل، پسربچه ای که همراه پیرمرد است و بدنبال کمک کردن به افراد مسن است تا نشان افتخار کمک به افراد سالخورده را بگیرد، خود نشانه کامل صداقت کودکانه ای است که در این راه نقش اساسی ای در کمک به پیرمرد برای شناخت عشق دارد.

به کی سلام کنم



به کی سلام کنم

نوشته سیمین دانشور

 

سیمین دانشور یکی از نویسندگان توانای معاصر، در سال 1300 در شیراز چشم به جهان گشود. وی از معدود زنانی است که در سال 1329 موفق به اخذ درجه دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران گردیده است. وی آثار  و  ترجمه های متعددی دارد که یکی از معروفترین آن "سو و شون" است.


در آثار سیمن دانشور زنان و دغدغه های آنان نقش مهمی دارند. در کتاب "به کی سلام کنم" وی که مجموعه داستان های کوتاه است نیز نقش زن از جایگاه مخصوصی برخوردار است. به جرأت می توان گفت در تمامی این داستانهای کوتاه نگاهی واقعبینانه به تأثیر شرایط بر دیدگاه و جهان بینی زن در هر طبقه از جامعه دارد. آنچه که حائز اهمیت است این مطلب است که سیمین دانشور در این کتاب ثابت کرده است که طبقه ثروتمند را همان قدر می شناسد که طبقه مستمند، کولی های شمالی را همان قدر می شناسد که ناخدای جنوب. و این خود به تنهایی گواه نگاه تیزبینانه و نقاد وی به جامعه ای است که در آن زندگی می کند. نقد فرهنگ بی آنکه مستقیما نقدی کند. نقد خرافات بی آنکه حرفی از خرافه بزند. اما آن چه را که من دوست داشتم در داستانهایش ببینم و ندیدم عصیان بود. ای کاش شخصیت های داستانش مخصوصا زنانی که گرفتار فرهنگی مردسالارانه هستند طغیان می کردند. البته درست است که در جوامعی چون جوامع ما عصیان ضد ارزش به حساب می آید و داستان های وی تصویری است واقعی از جامعه، اما زنانی که طغیان کرده اند نیز کم نیستند. البته اگر بگویید در پایان هر داستان، وی موفق می شود خواننده را به فکر و شاید میل به طغیان تشویق نماید، حق داشته باشید، اما احساس من اینگونه است که در میان داستانهای این کتاب جای زن طغیانگر ایرانی خالی است.

زن ایرانی

بیا ای دوست اینجا در وطن باش
شریک شادی و غمهای من باش
زنان اینجا چو شیر شرزه کوشند
اگر مردی بیا اینجا و زن باش


شاعر شفیعی کدکنی

کبوتران خونین

کبوتران خونین

سروده گل‌نام


 

قلبم سرشار از کبوترانی است

که شوق پرواز دارند

من دستهایم را بر فراز کوههای البرز کاشته ام

و ریشه در این خاک دارم

گنجشکهای کوچکی بر دستانم لانه کرده اند

سبز بودم سبز و اکنون نیز

برگهای مضطربم نگران آمدن خزان است

و اشکهایم که رودی جاری تر ازرودخانه های این سرزمین است

مرا سبز نگاه می دارد

گیاهانی چون من ریشه در آب روان دارند

برای پرندگان معصومی که در لای رگهای خشکیده و برگهای زرد من

در وحشت شبانه تاریخ

خود را گرم نگه می دارند

برگهایم نگران لانه آنهاست

گنجشکهای من در بهار این سرزمین در فضای بی خبری با عشق می خوانند

و پائیز را باور ندارند

گنجشک من زخمی دردل و زخمی بر سر دارد

خورشید نیست، گرمی شادی دهنده نیست، گل نیست، سرود پرنده نیست.

آنگاه که سبز فقط یک خط، یک کیش، یک نشانه و یک عشق است من سبز مانده ام

با سکوت که دسته گلی است میان حنجره ام و اینک هر سحر

در قلب من یک غنچه شاداب می روید

درخت سبز درون انسانی من است که می تواند کلمات ملال آور را به غنچه مبدل کند

من نیز شکوفه خواهم داد تا تاریخ تبار انسان را بسازم

و با شکیبایی در سکوتی که بر شب می روید

صدای شگفتن خود را می شنوم

و سبزترین ترانه خواهم شد

روزی که تمام باغ و دشت و دریا سبز می شوند

و روزی که باد با خود خبر خواهد آورد و شما را خبردار خواهد کرد

شما کنجشگان دل بر طوفان ها خواهید داد و زیر بارش بی وقفه باران در انتظار بهار می مانید

گیاهان وحشی کوه هم در انتظار بهارند

و شما صبورانه منتظر طلوع آفتابید تا قاطعانه و فاتحانه پرواز کنید بر فراز کوههای البرز

و پیام آور شادی و سبزی می شوید در تمامی این سرزمین و صدای پر از عشقتان به وطن در تمامی کوهها می پیچد و سبزترین ترانه ها را می خوانید

گنجشکان ما از همه سو بال می زنند

تا از خوشه های روشن انگورهای سبز

پیاله سرمستی شان را پر کنند از شراب گرم زندگی.

کلود ولگرد


کلود ولگرد نوشته ویکتور هوگو

ترجمه محمد قاضی

 

فکر می کنم همه ما ویکتو هوگو را از کتاب بینوایان ، بهتر بگویم از فیلمی که بر اساس این کتاب ساخته شده است می شناسیم؛ و اگر کسی این فیلم را به خاطر نیاورد کافی است نام کوزت برده شود تا آن را به خاطر آورد. اما مطمئنا خالی از لطف نیست اگر پیش از معرفی کتاب کلود ولگرد وی که به دست مترجم توانا محمد قاضی ترجمه  شده است چندی درباره وی سخن گوییم.

 

وی (1802-1885) یکی از نویسندگان رمانتیک فرانسوی است که علاوه بر رمان، آثاری نیز در زمینه شعر و تأتر  دارد. ویکتور هوگو روح آزادی خواهی داشت و اکثر نوشته های او در حمایت از افراد تنگدست است.

 

آنچه که برای معرفی این کتاب لازم است تأکید بر این مسئله است که هوگو در قرن نوزدهم یعنی 150 سال پیش، مخالف حکم اعدام بوده است. حتی در آوریل تا دسامبر سال 2006 در بیست و پنجمین سالگرد حذف حکم اعدام در فرانسه، در متزل تویسنده آثار نقاشی وی، در جهت مبارزاتش علیه حکم اعدام به نمایش درآمد که در زیر یکی از نقاشی های وی آورده شده است.

 


 

وی در سخرانی معروف خود در مجلس شورای ملی، در جهت حذف حکم اعدام، که به دلیل فرصت کم تنها چکیده ای از آن را برایتان نقل می کنم این مطلب را به وضوح بیان کرده است. « .... آقایان این امر (حذف حکم اعدام) بی شک روزی تحقق خواهد یافت. تخفیف مجازات یکی از اصول مهم و جدی توسعه است. قرن هجدهم افتخار حذف مجازات شکنجه را در خود دارد و قرن نوزدهم مجازات مرگ را بر خواهد چید....» ویکتور هوگو نه تنها از راه سیاسی بلکه بیشتر از راه هنر به مبارزه پرداخته است به طوری که دو کتاب وی به نام های آخرین روز یک محکوم و کلود ولگرد که هر دو به زبان فارسی ترجمه شده است همچون یک نویسنده متعهد سعی کرده خواننده را به فکر فرو دارد. به نظر من در هر دوی این کتب بیشتر از آن که ادبیات وی مورد توجه قرار گیرد، روح انسان دوستی هوگو تجلی می یابد.

  در قرن حاضر تعداد کسانی که اعدام را حق می دانند و از آن دفاع می کنند کم نیستند. و این مطلب روح آزادیخواهانه و انسانی هوگو را به نمایش می گذارد. من نمی دانم آیا 150 سال پیش در ایران نیز کسی چنین می اندیشیده است یا خیر؟ اگر شما کسی را می شناسید خوشحال خواهم شد در قسمت نظرات آن را بیان کنید.

 

همان طور که پیش تر گفتم این کتاب در اصل کتابی است برای آن دسته از انسان هایی که از حال محکومین به اعدام هرچند که دست به جنایتی زده باشند بی خبرند. مثل تمام کتابهای هوگو در این کتاب نیز مجرم مقصر نیست بلکه این جامعه است که مجرم به بار می آورد. از پنجره ای دیگر به مجرم می نگرد و ما را وادار می کند که با خود بیندیشیم که شاید اگر در شرایط این مجرم بودیم و به دست شرایط، تجربه ها و درنتیجه آموزش هایی همچون او داشتیم به همین نقطه می رسیدیم.

وی اعدام را قتل دیگری معرفی می کند، قتلی قانونی. در صفحه 25 کتاب می گوید « این اشخاصند که در کمال خونسردی و بی اعتنایی و به حکم قانون و مقررات و تشریفات و به خاطر خیر و صلاح عمومی مرا خواهند کشت، آه؛ ای خدای بزرگ!» و در جای دیگری می گوید «دریغا؛ در این امر به هیچ وجه گناه از شخص من نیست بلکه از نفس مسموم فردی محکوم به اعدام است که همه چیز را پژمرده و فاسد می سازد.»

 در جای دیگری از کتاب درحالی که راوی محکوم مشغول خواندن یادگاری های روی دخمه خود است می گوید «...جای دیگر تصویر شب کلاه آزادی را بر سنگ نقر کرده و در زیر آن نوشته ا ند: جمهوری، امضاء بوری. "بوری" یکی از افسران جزء چهارگانه لاروشل بود. بیچاره جوان بدبخت! به راستی که عمل این جلادان از اینکه مردم را به نام مقتضیات سیاسی و به جرم اینکه فکری داشته و خواب و خیال خوشی در سر می پرورانده اند دچار حقیقت وحشتناکی به نام گیوتین می کنند. چقدر وحشت انگیز و شرم آور است

 

 


نامه دانش آموزی ۹ ساله به معلم خود

نامه‌ای به معلم عزیزم



نوشته آیدین متولد سال ۸۰



سلام خانم مشتاق
همیشه شما مرا راهنمایی کرده اید . امیدوارم بتوانم هر کاری که برایم کرده اید در این نامه جبران کنم.
من می خواهم به هرچی که شما گفتید عمل کنم. شما به من چیزهایی یاد داده اید که من ممکن بود هیچ وقت یاد نگیرم .
من از شما خاطرات قشنگی دارم . گرچه کمی شلوغ بودم و شما را اذیت می کردم. امیدوارم مرا و چند نفر دیگر را ببخشید.
من از بردیا ناراحت هستم چون راجع  به من به شما دروغ گفته است. من را به خاطر درسم ببخشید.


آیدین

داستانی کوتاه از ژان ماری لوکلزیو؛ برنده جایزه نوبل

 

 

مردم آسمان
نوشته ژان ماری گوستاو لوکلزیو

 
ترجمه آناهیتا تدین

برگفته از مجله آزما شماره 64 اسفند 1387 و فروردین 1388
 

 

کروآ کوچولو عاشق این کار بود: در آن هنگام که آفتاب بسیار گرم است، به انتهای دهکده می رود و با زمین سفت زاویه‌ای کاملاً راست درست می کند و می نشیند. ساعت‌ها تکان نمی خورد، یا تقریباَ تکان نمی خورد، سینه راست، پاها کاملاً در مقابلش دراز. گاهی اوقات دست‌هایش تکان می‌خورند، گویی از تن جدایند، دست‌هایش روی الیاف علف کشیده می‌شود تا سبد یا طناب ببافند. به‌گونه‌ای است که گویی زمین زیرش را نگاه می‌کند، بدون آن‌که به چیزی بیندیشد و یا انتظار چیزی را بکشد، تنه به صورت زاویه‌ای راست روی زمین سخت، کاملاً در انتهای دهکده، جایی که کوه‌ها به یکباره خاتمه می‌یابند و جایشان را به آسمان می‌دهند، نشسته است.

سرزمینی بود بی‌آدم، سرزمین شن و غبار، تنها با مرزهایی از مذاب‌های آتشفشانیِ مستطیل شکل در افق، زمین، ناحاصلخیزتر از آن بود که بتواند چیزی برای خوردن به بار آورد و بارانی از آسمان نمی‌بارید. جاده‌ای قیرآلود از یک سوی این سرزمین به سوی دیگر کشیده شده بود، اما جاده‌ی بود برای رفتنِ بدون توقف، بی‌آنکه دهکده‌ها ی غبارآلود دیده شوند، مستقیم در میان سرآب‌هایی در روبرو، در صدای مرطوب لاستیک‌های برافروخته، پیش می رفت.

اینجا آفتابش شدید بود، بسیار بیش از زمین. کروآ کوچولو می‌نشست و قدرت آفتاب را بر چهره و اندامش احساس می‌کرد. اما ترسی از آن بر دل نداشت. آفتاب، راه بس طولانیش را میان آسمان، بی‌آن‌که متوجه او باشد، در پیش می‌گرفت. سنگ‌ها را می‌سوزاند، نهرها و چاه‌ها را می‌خشکاند، بر بوته‌ها و بیشه‌های پر خار ترک می‌انداخت. حتی مارها و عقرب‌ها نیز از او می‌ترسیدند و تا شبانگاه در مخفیگاه‌شان پناه می‌گرفتند.


ادامه مطلب ...